شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل
مجـنون شـدم ازبسکه لـیلارا ندیدم آمــد مــحــرّم،بــاز آقــا را نــدیــدم
کوآنکسی که پیرهن مشکی تنم کرد من کـور بـودم،مـاه زهـرا را ندیدم
طوبی لکم میگـفت با هریاحـسیـنم درروضه هم آن قـدّ طـوبا را ندیدم
خیمه زدم در کوچۀ ماتم،ولی حیف! خـیمهنـشین دشت وصحرا را ندیدم
سائل شدم،آواره باشم پـشت این در عمریست که آن روی زیبارا ندیدم نوحوا علی الارباب؛این دستور زهراست من طـعـنـههای اهل دنـیـا را نـدیـدم
تلـخـم،ولی قـند فراوانم حسین است شـیـریـنی حـلـوا وخـرمـارا نـدیـدم
دسـتـم دخـیـل پـرچـماست الحـمـدلله والله!درمـــان اطــبّــــا را نـــدیـــدم
آقا بیا یک سربـزن برنـوکـرخـود آقــا بـیـا شـایـد کـه فــردارا نـدیــدم
حاجتروایم کن تورا جان ابالفضل دوسال شد که صحن سـقا را ندیـدم